حرف ه
❋ ❋ ❋
هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی
هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
❋ ❋ ❋
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
❋ ❋ ❋
هر آن که ایزدش این چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
❋ ❋ ❋
هر آن که خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچه رنگین برون کند زرین
❋ ❋ ❋
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
❋ ❋ ❋
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
❋ ❋ ❋
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
❋ ❋ ❋
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
❋ ❋ ❋
هر باد، که از سوی بخارا به من آید
با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
❋ ❋ ❋
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
❋ ❋ ❋
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
❋ ❋ ❋
هر جا که دلیست در غم تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد
❋ ❋ ❋
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
❋ ❋ ❋
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم
❋ ❋ ❋
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم
❋ ❋ ❋
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
❋ ❋ ❋
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
❋ ❋ ❋
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
❋ ❋ ❋
هر درد که داری تو ز آز و طمع توست
دندان طمع کن که شود درد تو درمان
❋ ❋ ❋
هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد
❋ ❋ ❋
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
❋ ❋ ❋
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
❋ ❋ ❋
هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز
❋ ❋ ❋
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار میکشی
❋ ❋ ❋
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
❋ ❋ ❋
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
❋ ❋ ❋
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
❋ ❋ ❋
هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
❋ ❋ ❋
هر سبزه که برکنار جوئی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
❋ ❋ ❋
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
❋ ❋ ❋
هر سرو که در چمن درآید
در خدمت قامتت نگون باد
❋ ❋ ❋
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده ست
❋ ❋ ❋
هر شب نگرانم به یمن تا: تو برآیی
زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
❋ ❋ ❋
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
❋ ❋ ❋
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
❋ ❋ ❋
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو
❋ ❋ ❋
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
❋ ❋ ❋
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی
❋ ❋ ❋
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
❋ ❋ ❋
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
❋ ❋ ❋
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت
❋ ❋ ❋
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
❋ ❋ ❋
هر نقش که دست عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
❋ ❋ ❋
هر نوبتم که از نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
❋ ❋ ❋
هر وجودی در حقیقت مظهر سری شده
تا شود پیدا ز سرش علم پنهان ازل
❋ ❋ ❋
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
❋ ❋ ❋
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
❋ ❋ ❋
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
❋ ❋ ❋
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
❋ ❋ ❋
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
ز آنروی که هست کس نمیداند گفت
❋ ❋ ❋
هر کس شده در کاری سرگشته چو پرگاری
سرگشتگی جمله در کار تو می بینم
❋ ❋ ❋
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
❋ ❋ ❋
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
❋ ❋ ❋
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
❋ ❋ ❋
هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی
❋ ❋ ❋
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
❋ ❋ ❋
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد
اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد
❋ ❋ ❋
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
❋ ❋ ❋
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
❋ ❋ ❋
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
❋ ❋ ❋
هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
❋ ❋ ❋
هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد
❋ ❋ ❋
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
❋ ❋ ❋
هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود
❋ ❋ ❋
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز
ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز
❋ ❋ ❋
هزار نقد به بازارِ کائنات آرند
یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد
❋ ❋ ❋
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
❋ ❋ ❋
هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
❋ ❋ ❋
هر نکتهای که گفتم در وصفِ آن شَمایل
هر کو شنید گفتا لِلّهِ دَرُّ قائل
❋ ❋ ❋
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
❋ ❋ ❋
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی
❋ ❋ ❋
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
❋ ❋ ❋
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
❋ ❋ ❋
هر که خصم اندر او کمند انداخت
به مراد ویش بباید ساخت
❋ ❋ ❋
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
الحان بلبل از نفس دوستان توست
❋ ❋ ❋
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
❋ ❋ ❋
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
❋ ❋ ❋
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
❋ ❋ ❋
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
❋ ❋ ❋
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
❋ ❋ ❋
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
❋ ❋ ❋
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
❋ ❋ ❋
هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد
❋ ❋ ❋
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
❋ ❋ ❋
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
❋ ❋ ❋
همیگذشت و نظر کردمش به گوشۀ چشم
که یک نظر بربایم، مرا ز من بربود
❋ ❋ ❋
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمیمیرد گرانی میکند
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
❋ ❋ ❋
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود
❋ ❋ ❋
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود
❋ ❋ ❋
هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید
❋ ❋ ❋
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
❋ ❋ ❋
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
❋ ❋ ❋
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
❋ ❋ ❋
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
❋ ❋ ❋
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
❋ ❋ ❋
هر که نازک بود تن یارش
گو دل نازنین نگه دارش
❋ ❋ ❋
هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش
❋ ❋ ❋
هر که هست التفات بر جانش
گو مزن لاف مهر جانانش
❋ ❋ ❋
هر که را نوبتی زدند این تیر
در جراحت بماند پیکانش
❋ ❋ ❋
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
❋ ❋ ❋
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
❋ ❋ ❋
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بیکار گرفتار هوای دل خویش
❋ ❋ ❋
هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش
❋ ❋ ❋
همچنان داغ جدایی جگرم میسوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش
❋ ❋ ❋
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
❋ ❋ ❋
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
به هرزه باد هوا میدمد بر آهن سردم
❋ ❋ ❋
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
❋ ❋ ❋
هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
❋ ❋ ❋
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همیکنند
همت ما نمیکند زو به جز آرزوی او
❋ ❋ ❋
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
❋ ❋ ❋
همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی
❋ ❋ ❋
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
❋ ❋ ❋
هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری
❋ ❋ ❋
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
❋ ❋ ❋
هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
یا مه به صفای رخ زیبا که تو داری
❋ ❋ ❋
هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری
❋ ❋ ❋
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
❋ ❋ ❋
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
❋ ❋ ❋
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
❋ ❋ ❋
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی
❋ ❋ ❋
همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه
با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی
❋ ❋ ❋
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
❋ ❋ ❋
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی
❋ ❋ ❋
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
کاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآ
❋ ❋ ❋
هین که منم بر در در برگشا
بستن در نیست نشان رضا
❋ ❋ ❋
هیچ میدانی چه میگوید رباب
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
❋ ❋ ❋
همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست
❋ ❋ ❋
هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت
❋ ❋ ❋
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت
❋ ❋ ❋
هر که بالاست مر او را چه غمست
هر که آن جاست مر او را چه غمست
❋ ❋ ❋
هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت
جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت
❋ ❋ ❋
هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست
گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست
❋ ❋ ❋
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
❋ ❋ ❋
هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست
بدانک خصم دلست و مراقب تنهاست
❋ ❋ ❋
هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست
به هر چه روی نهی بیوی ار نکوست بدست
❋ ❋ ❋
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
❋ ❋ ❋
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود
❋ ❋ ❋
همیبینیم ساقی را که گرد جام میگردد
ز زر پخته بویی بر که سیم اندام میگردد
❋ ❋ ❋
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
❋ ❋ ❋
هر ذره که بر بالا مینوشد و پا کوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد
❋ ❋ ❋
هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
❋ ❋ ❋
هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید
❋ ❋ ❋
هر آن دلها که بیتو شاد باشد
چو خاشاکی میان باد باشد
❋ ❋ ❋
هر چند که بلبلان گزینند
مرغان دگر خمش نشینند
❋ ❋ ❋
هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد
گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد
❋ ❋ ❋
هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند
❋ ❋ ❋
هم لبان میفروشت باده را ارزان کند
هم دو چشم شوخ مستت رطل را گردان کند
❋ ❋ ❋
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
❋ ❋ ❋
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
❋ ❋ ❋
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند
❋ ❋ ❋
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد
❋ ❋ ❋
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
❋ ❋ ❋
هست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد
❋ ❋ ❋
هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد
❋ ❋ ❋
هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین که جمله تین کند
❋ ❋ ❋
هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
❋ ❋ ❋
هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
هر چه کشت افزاست آتش چون بود
❋ ❋ ❋
هر زمان لطفت همی در پی رسد
ور نه کس را این تقاضا کی رسد
❋ ❋ ❋
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
❋ ❋ ❋
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
❋ ❋ ❋
هر ذره که در خاک زمینی بودهست
پیش از من و تو تاج و نگینی بودهست
❋ ❋ ❋
هر سبزه که بر کنار جویی رستهست
گویی ز لب فرشتهخویی رستهست
❋ ❋ ❋
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
❋ ❋ ❋
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد
❋ ❋ ❋
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
❋ ❋ ❋
هم دانهٔ امید به خرمن ماند
هم باغ و سرای بی تو و من ماند
❋ ❋ ❋
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
❋ ❋ ❋
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانهای و پیشآور می
❋ ❋ ❋
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
❋ ❋ ❋
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست
❋ ❋ ❋
هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و میپرست افتاد
❋ ❋ ❋
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
❋ ❋ ❋
هر که او دعوی مستی میکند
آشکارا بتپرستی میکند
❋ ❋ ❋
هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
❋ ❋ ❋
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
❋ ❋ ❋
هر زمان جوری ز خوبان میکشم
هر نفس دردی ز دوران میکشم
❋ ❋ ❋
هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
❋ ❋ ❋
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم
❋ ❋ ❋
هردم چو توپ میزندم پشت پای وای
کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای
هر کس به طریقی دل ما می شکند!
بیگانه جدا دوست جدا می شکند…
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست…
از دوست بپرسید از دوست بپرسید چرا میشکند!