حرف ی
✧✧✧
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
✧✧✧
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
✧✧✧
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
✧✧✧
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش
✧✧✧
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
✧✧✧
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
✧✧✧
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
✧✧✧
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
✧✧✧
یا من نا صبور را سوی خود از وفا طلب
یا تو که پاکدامنی ، صبر من از خدا طلب
✧✧✧
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
✧✧✧
یاد آری و دانی که: تویی زیرک و نادان
ور یاد نداری تو سگالش کن و یادآر
✧✧✧
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
✧✧✧
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
✧✧✧
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
✧✧✧
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
✧✧✧
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
✧✧✧
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود
✧✧✧
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
✧✧✧
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
✧✧✧
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
✧✧✧
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
✧✧✧
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
✧✧✧
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
✧✧✧
یادگیر از اهل همت معنی توفیق را
اعمی روشن روان منع عصا کش می کند
✧✧✧
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
✧✧✧
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
✧✧✧
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
✧✧✧
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
✧✧✧
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
✧✧✧
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
✧✧✧
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
✧✧✧
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
✧✧✧
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
✧✧✧
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
✧✧✧
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
✧✧✧
یارب ز کمال لطف ، خاصم گردان
واقف به حقایق خواصم گردان
✧✧✧
یارب مکن از لطف پریشان ما را
هرچند که هست جرم و عصیان ما را
✧✧✧
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
✧✧✧
یوسف مصر را بگو سکه به نام خود مزن
هر پسری عزیز شد یاد پدر نمی کند
✧✧✧
یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بی نشانی خود را به نام گردان
✧✧✧
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟
✧✧✧
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
✧✧✧
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
✧✧✧
یارم چو قدح به دست گیرد
بازارِ بُتان شکست گیرد
✧✧✧
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
✧✧✧
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود
✧✧✧
یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم میکُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود
✧✧✧
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین منست
✧✧✧
یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
✧✧✧
یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب میافروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود
✧✧✧
یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود
✧✧✧
یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایتها بود
✧✧✧
یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود
✧✧✧
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
✧✧✧
یاد باد آن که به اصلاحِ شما میشد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود
✧✧✧
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
✧✧✧
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود
✧✧✧
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
✧✧✧
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش
✧✧✧
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
✧✧✧
یار من چون بخَرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیکِ صبا پیغامی
✧✧✧
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست
✧✧✧
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
✧✧✧
یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
✧✧✧
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
✧✧✧
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
✧✧✧
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
✧✧✧
یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
✧✧✧
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که میخواهد در آغوش
✧✧✧
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
✧✧✧
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
✧✧✧
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
✧✧✧
یا رب آن روی است یا برگ سمن
یا رب آن قد است یا سرو چمن
✧✧✧
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
✧✧✧
یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی
✧✧✧
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست از در هیچ مجلسی
✧✧✧
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
✧✧✧
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا
✧✧✧
یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ما
✧✧✧
یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
چونک دریا دست ندهد پای نه در جوی آب
✧✧✧
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
✧✧✧
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود
✧✧✧
یار مرا چو اشتران باز مهار میکشد
اشتر مست خویش را در چه قطار میکشد
✧✧✧
یکی گولی همیخواهم که در دلبر نظر دارد
نمیخواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد
✧✧✧
یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد
تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد
✧✧✧
یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابیها فزاید
✧✧✧
یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید
✧✧✧
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
✧✧✧
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند
✧✧✧
یار مرا عارض و عذار نه این بود
باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود
✧✧✧
یوسف آخرزمان خرامان شد
شکر و شهد مصر ارزان شد
✧✧✧
یا ربا این لطفها را از لبش پاینده دار
او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار
✧✧✧
یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش
✧✧✧
یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش
✧✧✧
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
✧✧✧
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
✧✧✧
یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم
✧✧✧
یکی مطرب همیخواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم
✧✧✧
یا رب توبه چرا شکستم
وز لقمه دهان چرا نبستم
✧✧✧
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
✧✧✧
یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
در سینه از نی او صد مرغزار دارم
✧✧✧
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
✧✧✧
یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
بر کنار چشمه خفته در میان نسترن
✧✧✧
یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
کره عشقم رمید و نی لگامستم نی زین
✧✧✧
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پی سرو روان چشمه و گلزار بین
✧✧✧
یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
ای رخ تو همچو شمع خیز درآ در میان
✧✧✧
یا تو ترش کرده رو مایه ده شکران
تنگ شکر میکشد تا بنهد در میان
✧✧✧
یک قوصره پر دارم ز سخن
جان میشنود تو گوش مکن
✧✧✧
یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده
✧✧✧
یکی ماهی همیبینم برون از دیده در دیده
نه او را دیدهای دیده نه او را گوش بشنیده
✧✧✧
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه
کز چهره بزد آتش در خیمه و در خرگه
✧✧✧
یک جام ز صد هزار جان به
برخیز و قماش ما گرو نه
✧✧✧
یاور من تویی بکن بهر خدای یاریی
نیست تو را ضعیفتر از دل من شکاریی
✧✧✧
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی
✧✧✧
یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی
چه باشد گر به سوی ما کند هر روز پروازی
✧✧✧
یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی
دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی
✧✧✧
یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی
ببین تو چارهای از نو که الحق سخت بینایی
✧✧✧
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
✧✧✧
یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
✧✧✧
یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی
✧✧✧
یار در آخرزمان کرد طرب سازیی
باطن او جد جد ظاهر او بازیی
✧✧✧
یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
✧✧✧
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
✧✧✧
یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعهٔ می مملکت چین ارزد
✧✧✧
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
✧✧✧
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکستهای دمی آبی سرد
✧✧✧
یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
✧✧✧
یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
✧✧✧
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
✧✧✧
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
✧✧✧
یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
کام جان را پرشکر خواهیم کرد
✧✧✧
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
در دست هجر یار گرفتار ماندهام
✧✧✧
یاری دهید، کز در او دور گشتهام
رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام
✧✧✧
یاران من ز بادیه آسان گذشتهاند
من بیرفیق در ره دشوار ماندهام
✧✧✧
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
✧✧✧
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
✧✧✧
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
✧✧✧
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان
✧✧✧
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او