رویش

دریا چه دل پاک و نجیبی دارد،

 بنگر که چه حالت غریبی دارد،

آن موج که سر به صخره ها می کوبد،

با من چه شباهت عجیبی دارد ...

شاخه باریشه خود حس غریبی دارد
 
باغ امسال،چه پاییز عجیبی دارد
 
غنچه ،شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر
 
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
 
خاک کم آب شده،مثل کویری تشنه
 
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
 
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
 
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد
 
در دل باغ چه رازی است که در فصل بهار
 
باز از زردی پاییز نسیمی دارد

با سر انگشتان لرزان می نویسم نامه ای

تا بخوانی قصه ی پرغصه دیوانه ای

جای پای اشک بر هر سطور نامه ام

با جوابت چلچراغان می شود ویرانه ام

تا دل نشود عاشق
دیوانه نمی گردد
تا نگذرد از تن جان
جانانه نمی گردد
گریان نشود چشمی
تا آنکه نسوزد دل
بیهوده به گردِ شمع
پروانه نمی گردد
مولانا

ای راهب کلیسا دیـگر مــزن به نـاقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کــم داده مرده را جان

جانی دوبــاره بردار با ما بیا بـه پابـوس

آنجــا که خــادمینش از روی زائرینش

گرد سفــر بگیــرند با بال نــاز طاووس

خورشید آســمان ­ها در پیش گنبــد او

رنگــی ندارد آری چیزی شبیــه فانوس

رویــای ناتمامم ساعــات در حــرم بود

باقـــی عمر اما افســوس بود و کابـوس

وقتــی رسیدی آنجــا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیــدار خفته در طوس...

جوری تلاش کن!

که تمام کسانی که بهت می گفتن نمیشه، یه روز آرزوشون باشه در کنار تو باشند...

از قاون بالُن استفاده کن!

هرچیزی که بدرد بخور نیست را دور بریزید تا اوج بگیرید...

دوپامین بی ارزش رو پاک کن

بازی

تنبلی

پورن

تنهایی

روابط فیک

منفی بافی

فست فود

سوشال مدیا

غرزدن و ناشکری

به تعویض انداختن

لذت نبردن از داشته ها

 

این رو نگو                       بجاش این رو بگو
اوکی می کنم انجامش میدم
قابلتونو نداره هدیه است برای شما
دستتون درد نکنه ممنونم از محبتتون
توفکرتبودم/سراغتوگرفتم جویای احوالت بودم
شکست خوردم تجربه کسب کردم
خوش به حالت خوشحالم برات
حوصله ندارم باشه برای یه وقت دیگه
ببخشید دیر کردم ممنون که منتظر موندی
ببخشید زیاد حرف زدم ممنونم که به حرفام گوش دادی
ببخشید اذیتت کردم ممنونم لطف کردی کنارم بودی
خدا بد نده خدا سلامتی بده
به تو ربطی نداره این یه موضوع شخصیِ، خودم حلش می کنم
به درد من نمی خوره مناسب من نیست
نمی دونم اطلاعی ندارم
خیلی زشته فکر می کنم مناسب من نیست
اعصابم خورده نیاز به آرامش بیشتری دارم
قیمت این چنده لطف می کنید قیمت این وسیله رو به بنده بگین
چرا اذیتم می کنی از این کار چه لذتی می بری؟یا چه مزیتی برات داره؟
متنفرم!دوست ندارم! سلیقه من متفاوته!
سخته! آسون نیست
بد نیستم! خدارو شکر... خوبم
دروغ نگو! راست میگی؟
جون به لب شدم راحت نبود
خسته نباشید شادو پرانرژی باشید
خداحافظ خدانگهدار

دلم برات تنگ شده بود

خوشحالم که دوباره می بینمت
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ ! ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ !
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ !  ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ !
یه مشکلی وجود داره! یه مسأله‌ای به نظرم آمد!
چه کمکی می تونم بکنم؟ چه خدمتی از من ساخته است؟
خیلی روند بی‌نظم پیش میره! فکر کنم کار میتونه منظم‌تر باشه!
به نظرم اصلا خوب نیست! به نظرم جای کار بیشتری دارد!
نقطه ضعف شما اینه که… کنار این همه ویژگی عالی جا داره اینم اضافه شه…
حقوق من به اندازه کاری که میکنم نیست چه پیشنهادی دارید برای اینکه بتونم ضمن سود رساندن به شرکت، درآمد خودم رو هم افزایش بدم؟
چرا به خانم فلانی بیشتر از من حقوق میدین؟ میشه منو راهنمایی کنید که چطور میتونم حقوق دریافتی خودمو افزایش بدم؟ و سود بیشتری به شرکت برسونم؟
من نمیدونم! به زمان نیاز دارم تا پاسخش رو بدم!
چرا اجازه نمیدید من برنامه‌هامو پیاده سازی کنم؟ میتونم خواهش کنم که اختیار عمل بیشتری به من بدید تا بتونم بهتر خدمتگزاری کنم؟
چی شده؟ میتونم بدونم چی شده؟
الان خیلی گرفتارم! به امید خدا در اولین فرصت در خدمت شما خواهم بود!
اگه اینجوری پیش بریم به جایی نمیرسیم! به نظرم میاد که روی تغییر رویه میشه کمی بیشتر فکر کرد!
نباید این کارو میکردی! شاید بهتر بود اقداماتمون رو دقیقتر بررسی میکردیم!
من البته کوچیکتر از اونی هستم که نظر بدم اما… قطعاً تسلط شما بسیار زیاده روی کار اما من هم از دید خودم یک موضوعی رو مطرح میکنم اگر صلاح میدونید!
لطفا تو این موضوع دخالت نکنید! اگر اجازه بدید من به تنهایی این کار رو انجام بدم!
دنبال یه مورد ارزون‌تر می‌گردم! دنبال موردی هستم که مقرون به صرفه باشه!
چرا همیشه این کار رو من باید انجام بدم؟ امکانش هست این رو بین سایر همکاران تقسیم کنیم؟ نگرانم که وظیفه اصلی خودم رو با کیفیت مطلوب شما نتونم انجام بدم!
ستاره سهیل شدی! نمیشه پیدات کرد؟ خیلی خوشحالم که میبینمت! امیدورام بتونم دفعه بعد زودتر ملاقاتت کنم!
ببخشید یه سوال دارم! بزرگوار/ سرکار خانم ممکن هست سوالی از شما داشته باشم؟
حرف شما غلطه! من با شما اتفاق نظر یا توافق ندارم!
تروخدا کار منو راه بندازید! میتونم خواهش کنم که راهنمایی کنید الان بهترین کاری که میتونم بکنم چیه؟
میشه به من مرخصی بدید؟ میخواستم ببینم الان مقدور هست من درخواست مرخصی داشته باشم؟
خیلی حال کردم! خیلی لذت بردم!
   
   
   

 

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم

✧✧✧

یا رب امان ده تا بازبیند

چشم محبان روی حبیبان

✧✧✧

یا رب این آتش که بر جان من است

سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

✧✧✧

یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون

که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

❋ ❋ ❋

هان تا ننهیم جام می از کف دست

در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

❋ ❋ ❋

هان تاسر رشته خرد گم نکنی

کانان که مدبرند سرگردانند

❋ ❋ ❋

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف

چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

❀❀❀

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار

برای دیده بیاور غباری از در دوست

❀❀❀

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

❀❀❀

و گر ز هستی خود بگذری یقین می دان

که عرش و فرش و ملک زیر پا توانی کرد

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

๑๑๑

نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست

خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود

๑๑๑

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد

بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

๑๑๑

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

☽ ☽ ☽ 

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

☽ ☽ ☽ 

ما از برون در شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

☽ ☽ ☽ 

ما با می و معشوقه از آنیم مدام

باشد که به حشرمان چنان انگیزند

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن

✤✤✤

لاله بسی تنگ و دلم تنگ نیست

بس هنرم هست ولی ننگ نیست

✤✤✤

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغ دل بود به امید دوا بازآمد

✤✤✤

لاله پر داغ از آن شد که نداند گلچین

خار در دیده بلبل رود از چیدن گل

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز

که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت

✺✺✺

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

بسوختیم در این آرزوی خام و نشد

✺✺✺

گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین

که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم

✺✺✺

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است

اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است

کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه

کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم

❄❄❄

کار بوسه چو آب خوردن شور

بخوری بیش، تشنه تر گردی

❄❄❄

کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی

❄❄❄

کار صواب باده پرستیست حافظا

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

✦✦✦

قومی متفکرند در مذهب و دین

جمعی متحیرند در شک و یقین

✦✦✦

قومی که گفته اند حقیقت پدید نیست

در حیرتم که غیر حقیقت چه دیده اند

✦✦✦

قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت

باده و گل از بهای خرقه می‌باید خرید

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

♢♢♢

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

♢♢♢

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

♢♢♢

فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی

کمینه ذره خاک در تو بودی کاج

غبار آیینه دل حجاب دیده ماست

وگر نه شاهد ما بی نقاب می گذرد

❃❃❃

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب

حیات جاودانش ده که حسن جاودان دارد

❃❃❃

غبار راه طلب کیمیای بهروزیست

غلام دولت آن خاک عنبرین بویم

❃❃❃

غبار غم برود حال خوش شود حافظ

تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

✽✽✽ 

عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت

با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

✽✽✽ 

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

✽✽✽ 

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار

مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

ظاهر شود که خلق چه دارند در بساط

در کشوری که یوسف ما را بها کنند

✹✹✹

ظالم بمرد و قاعده‌ی زشت از او بماند

عادل برفت و نام نکو ، یادگار کرد

✹✹✹

ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود

از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را

✹✹✹

ظالم که کباب از دل درویش خورد

چون در نگری ز پهلوی خویش خورد

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید

همچنان درعمل معدن و کان است که بود

✻ ✻ ✻

طالبان را مژده مطلوب آمد در کنار

می کشان را کن خبر پیر مغان آمد پدید

✻ ✻ ✻

طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف

ور بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

✻ ✻ ✻

طاووس باغ قدسم، نی بوم این خرابه

آنجاست جلوه گاهم ، اینجا چه کار دارم

ضامن شده ام بهر نجات همه کس

برمن بنویس سیئات همه کس

✰✰✰

ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست

کین باقی عمر را بقا پیدا نیست

✰✰✰

ضرب شمشیر تو را نازم که در هر ضربتی

جان سلمان را حیات جاودانی می دهد

✰✰✰

ضرورت است که پیش تو پنجه نگشایم

مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش

که آب زندگیم در نظر نمی‌آید

❈❈❈

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مژده طرب از گلشن سبا آورد

❈❈❈

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده ای مارا

❈❈❈

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار

وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب

باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

✶✶✶

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند

✶✶✶

شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی

دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام

✶✶✶

شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

سحر کرشمه چشمت به خواب می دیدم

زهی مراتب خوابی که به زبیداری است

 

سحرم دولت بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

 

سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

گفت بازآی که دیرینه این درگاهی

 

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق میکده از درس و دعای ما بود

ژاله از روی لاله دور مکن

تا نسوزد ز شعله بستان را

 

ژرف است محیط این جزیره

خاکش سیه است وآب تیره

 

ژغ ژغ آن زان تحمل می کنی

تا که خاموشانه بر مغزی زنی

 

ژغ ژغ آن عقل ومغزت را برد

صد هزارن عقل را یک نشمرد

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

 

ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش

میان ماه و رخ یار من مقابله بود

 

ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را

دمی ز وسوسه عقل بی‌خبر دارد

 

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس

کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید

رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت

اشکم به زبان حال با خلق بگفت

 

راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک

بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود

 

راه حق را کی توان پیمود با بار تعلق

کاین سفر،ره توشه ای غیر از سبکباری ندارد

 

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است

هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد