حرف ش
✶✶✶
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شده ام کوزه هر خماری
✶✶✶
شاهی، که به روز رزم از رادی
زرین نهد او به تیر در پیکان
✶✶✶
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه
کی باشد التفات به صید کبوترم
✶✶✶
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
✶✶✶
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
✶✶✶
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
✶✶✶
شب جدایی تو روز واپسین من است
که ناله همنفس و گریه همنشین من است
✶✶✶
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
✶✶✶
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
✶✶✶
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
✶✶✶
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ
✶✶✶
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
✶✶✶
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند
✶✶✶
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
✶✶✶
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
✶✶✶
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
✶✶✶
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
✶✶✶
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
✶✶✶
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
✶✶✶
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین
✶✶✶
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
✶✶✶
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
✶✶✶
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است
✶✶✶
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
✶✶✶
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
✶✶✶
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکنده و آبش کردم
✶✶✶
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
✶✶✶
شرح مجموعه ُ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
✶✶✶
شرف مرد به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود
✶✶✶
شرف وقیمت وقدر تو به فضل وهنر است
نه به دیدار و به دینار وبه سود و به زیان
✶✶✶
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
✶✶✶
شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
✶✶✶
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
✶✶✶
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
✶✶✶
شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان
که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم
✶✶✶
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
گویی که تیغ توست زبان سخنورم
✶✶✶
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
✶✶✶
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
✶✶✶
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
✶✶✶
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که تواند همه شب گریه ُ بی شیون کرد
✶✶✶
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
✶✶✶
شمع را از این خانه برون بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانهُ مایی
✶✶✶
شمع را نازم که جان قربان مردم می کند
در میان گریه هر ساعت تبسم می کند
✶✶✶
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
✶✶✶
شمعی ز هدایت به شب خویش برافراز
تا آنکه پشیمان نشوی صبح قیامت
✶✶✶
شممت روح وداد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
✶✶✶
شنیدستی نشان مؤمنان چیست
هوای عالم دیگر که باقی است
✶✶✶
شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز یاد بردهاند هوای نشیمنم
✶✶✶
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
✶✶✶
شهر شیراز است گلزاری عجیب
می زند گلبانگ در آن عندلیب
✶✶✶
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
✶✶✶
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
✶✶✶
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
✶✶✶
شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست
✶✶✶
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
✶✶✶
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دستِ شاه
کِی باشد التفات به صید کبوترم؟
✶✶✶
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
✶✶✶
شرابِ بیغَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند
✶✶✶
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
✶✶✶
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
✶✶✶
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین
✶✶✶
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
✶✶✶
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
✶✶✶
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
✶✶✶
شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست
✶✶✶
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
✶✶✶
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بیخبر باشد
✶✶✶
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
✶✶✶
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
✶✶✶
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
✶✶✶
شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
در در میان لعل شکربار بنگرید
✶✶✶
شرط است جفا کشیدن از یار
خمر است و خمار و گلبن و خار
✶✶✶
شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
✶✶✶
شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
✶✶✶
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
✶✶✶
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
✶✶✶
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
✶✶✶
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
✶✶✶
شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
✶✶✶
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها
✶✶✶
شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
چون با زنی برانی سستی دهد میان را
✶✶✶
شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
ناچار گفتنیست تمامی ماجرا
✶✶✶
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را
✶✶✶
شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
برای بنده خود لطفها گفت
✶✶✶
شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست
✶✶✶
شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
✶✶✶
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد
✶✶✶
شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید
✶✶✶
شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد
✶✶✶
شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود
✶✶✶
شهر پر شد لولیان عقل دزد
هم بدزدد هم بخواهد دستمزد
✶✶✶
شب شد و هنگام خلوتگاه شد
قبله عشاق روی ماه شد
✶✶✶
شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
هر کی خورد خون خلق زشت و سیه دل شود
✶✶✶
شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند
✶✶✶
شاهدی بین که در زمانه بزاد
بت و بتخانه را به باد بداد
✶✶✶
شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
✶✶✶
شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
هست حریف تو در این رقص باد
✶✶✶
شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار
✶✶✶
شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر
✶✶✶
شدست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
✶✶✶
شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
✶✶✶
شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
✶✶✶
شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
چه بادههاست بتم را در آن کدوی ترش
✶✶✶
شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش
✶✶✶
شتران مست شدستند ببین رقص جمل
ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
✶✶✶
شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم
✶✶✶
شب دوشینه ما بیدار بودیم
همه خفتند و ما بر کار بودیم
✶✶✶
شراب شیره انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم
✶✶✶
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
✶✶✶
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان
✶✶✶
شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین
✶✶✶
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
✶✶✶
شاه ما باری برای کاهلان
گنج میبخشد به هر دم رایگان
✶✶✶
شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان
✶✶✶
شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو کو
✶✶✶
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
✶✶✶
شحنه عشق میکشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره
✶✶✶
شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی
✶✶✶
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی
✶✶✶
شنودم من که چاکر را ستودی
کی باشم من تو لطف خود نمودی
✶✶✶
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
✶✶✶
شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی
✶✶✶
شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری
✶✶✶
شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
بر تو حرام نیست که محبوب ساحری
✶✶✶
شاها بکش قطار که شهوار میکشی
دامان ما گرفته به گلزار میکشی
✶✶✶
شوری فتاد در فلک ای مه چه شستهای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شستهای
✶✶✶
شیردلا صد هزار شیردلی کردهای
در کرم از آفتاب نیز سبق بردهای
✶✶✶
شدم به سوی چه آب همچو سقایی
برآمد از تک چه یوسفی معلایی
✶✶✶
شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری
✶✶✶
شوری ز شراب خانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست
✶✶✶
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
✶✶✶
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
✶✶✶
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
✶✶✶
شهری است بزرگ و ما دروییم
آبی است حیات و ما سبوییم
✶✶✶
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان میجویمت جانا، کجایی؟
✶✶✶
شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
✶✶✶
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
✶✶✶
شنیدهام که به شاهان عشق بخشی تاج
به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج
✶✶✶
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بدین شتاب خدایا شباب میگذرد
✶✶✶
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
✶✶✶
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند
کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
✶✶✶
شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود
✶✶✶
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
✶✶✶
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
✶✶✶
شکفتهام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
✶✶✶
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
✶✶✶
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
✶✶✶