رویش

يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۵ ب.ظ

حرف ش

✶✶✶

شاهی بودم که جام زرینم بود

اکنون شده ام کوزه هر خماری

✶✶✶

شاهی، که به روز رزم از رادی

زرین نهد او به تیر در پیکان

✶✶✶

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه

کی باشد التفات به صید کبوترم

✶✶✶

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

✶✶✶

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

✶✶✶

شب تنهاییم در قصد جان بود

خیالش لطف‌های بی‌کران کرد

✶✶✶

شب جدایی تو روز واپسین من است

که ناله همنفس و گریه همنشین من است

✶✶✶

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت

✶✶✶

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را

هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی

✶✶✶

شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت

زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

✶✶✶

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار

این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ

✶✶✶

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست

گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد

✶✶✶

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد

تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

✶✶✶

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم

که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

✶✶✶

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم

✶✶✶

شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد

لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم

✶✶✶

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

✶✶✶

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

✶✶✶

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی

دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

✶✶✶

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین

خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

✶✶✶

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

✶✶✶

شرابی بی خمارم بخش یا رب

که با وی هیچ درد سر نباشد

✶✶✶

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود

نرگس او که طبیب دل بیمار من است

✶✶✶

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

✶✶✶

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

✶✶✶

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکنده و آبش کردم

✶✶✶

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

✶✶✶

شرح مجموعه ُ گل مرغ سحر داند و بس

که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

✶✶✶

شرف مرد به جود است و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود

✶✶✶

شرف وقیمت وقدر تو به فضل وهنر است

نه به دیدار و به دینار وبه سود و به زیان

✶✶✶

شرمش از چشم می پرستان باد

نرگس مست اگر بروید باز

✶✶✶

شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش

گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

✶✶✶

شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

✶✶✶

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

✶✶✶

شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان

که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم

✶✶✶

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد

گویی که تیغ توست زبان سخنورم

✶✶✶

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

✶✶✶

شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن

تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی

✶✶✶

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

✶✶✶

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد

که تواند همه شب گریه ُ بی شیون کرد

✶✶✶

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست

و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

✶✶✶

شمع را از این خانه برون بردن و کشتن

تا به همسایه نگوید که تو در خانهُ مایی

✶✶✶

شمع را نازم که جان قربان مردم می کند

در میان گریه هر ساعت تبسم می کند

✶✶✶

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

✶✶✶

شمعی ز هدایت به شب خویش برافراز

تا آنکه پشیمان نشوی صبح قیامت

✶✶✶

شممت روح وداد و شمت برق وصال

بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال

✶✶✶

شنیدستی نشان مؤمنان چیست

هوای عالم دیگر که باقی است

✶✶✶

شهباز دست پادشهم این چه حالت است

کز یاد برده‌اند هوای نشیمنم

✶✶✶

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند

✶✶✶

شهر شیراز است گلزاری عجیب

می زند گلبانگ در آن عندلیب

✶✶✶

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

✶✶✶

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه

شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

✶✶✶

شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری

یاران صلای عشق است گر می‌کنید کاری

✶✶✶

شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست

✶✶✶

شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد

✶✶✶

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دستِ شاه
کِی باشد التفات به صید کبوترم؟

✶✶✶

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

✶✶✶

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

✶✶✶

شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

✶✶✶

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

✶✶✶

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

✶✶✶

شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می‌کنید کاری

✶✶✶

شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را

✶✶✶

شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

✶✶✶

شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست

✶✶✶

شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

✶✶✶

شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی‌خبر باشد

✶✶✶

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

✶✶✶

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند

✶✶✶

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

✶✶✶

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
در در میان لعل شکربار بنگرید

✶✶✶

شرط است جفا کشیدن از یار
خمر است و خمار و گلبن و خار

✶✶✶

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام

✶✶✶

شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم

✶✶✶

شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

✶✶✶

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

✶✶✶

شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا

✶✶✶

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها
مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

✶✶✶

شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا

✶✶✶

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها

✶✶✶

شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
چون با زنی برانی سستی دهد میان را

✶✶✶

شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
ناچار گفتنی‌ست تمامی ماجرا

✶✶✶

شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را

✶✶✶

شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
برای بنده خود لطف‌ها گفت

✶✶✶

شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست

✶✶✶

شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت

✶✶✶

شکایت‌ها همی‌کردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد

✶✶✶

شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید

✶✶✶

شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد

✶✶✶

شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود

✶✶✶

شهر پر شد لولیان عقل دزد
هم بدزدد هم بخواهد دستمزد

✶✶✶

شب شد و هنگام خلوتگاه شد
قبله عشاق روی ماه شد

✶✶✶

شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
هر کی خورد خون خلق زشت و سیه دل شود

✶✶✶

شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند

✶✶✶

شاهدی بین که در زمانه بزاد
بت و بتخانه را به باد بداد

✶✶✶

شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد

✶✶✶

شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
هست حریف تو در این رقص باد

✶✶✶

شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار

✶✶✶

شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر

✶✶✶

شدست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار

✶✶✶

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش

✶✶✶

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش

✶✶✶

شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
چه باده‌هاست بتم را در آن کدوی ترش

✶✶✶

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش

✶✶✶

شتران مست شدستند ببین رقص جمل
ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

✶✶✶

شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم

✶✶✶

شب دوشینه ما بیدار بودیم
همه خفتند و ما بر کار بودیم

✶✶✶

شراب شیره انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم

✶✶✶

شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

✶✶✶

شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان

✶✶✶

شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین

✶✶✶

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان

✶✶✶

شاه ما باری برای کاهلان
گنج می‌بخشد به هر دم رایگان

✶✶✶

شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان

✶✶✶

شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو کو

✶✶✶

شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو

✶✶✶

شحنه عشق می‌کشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره

✶✶✶

شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی

✶✶✶

شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی

✶✶✶

شنودم من که چاکر را ستودی
کی باشم من تو لطف خود نمودی

✶✶✶

شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی

✶✶✶

شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی

✶✶✶

شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری

✶✶✶

شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
بر تو حرام نیست که محبوب ساحری

✶✶✶

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی
دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی

✶✶✶

شوری فتاد در فلک ای مه چه شسته‌ای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شسته‌ای

✶✶✶

شیردلا صد هزار شیردلی کرده‌ای
در کرم از آفتاب نیز سبق برده‌ای

✶✶✶

شدم به سوی چه آب همچو سقایی
برآمد از تک چه یوسفی معلایی

✶✶✶

شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری

✶✶✶

شوری ز شراب خانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست

✶✶✶

شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است

✶✶✶

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

✶✶✶

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

✶✶✶

شهری است بزرگ و ما دروییم
آبی است حیات و ما سبوییم

✶✶✶

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟

✶✶✶

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را

✶✶✶

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست

✶✶✶

شنیده‌ام که به شاهان عشق بخشی تاج
به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج

✶✶✶

شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می‌گذرد

✶✶✶

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

✶✶✶

شب‌ها به کنج خلوتم آواز می‌دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می‌دهند

✶✶✶

شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود

✶✶✶

شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

✶✶✶

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

✶✶✶

شکفته‌ام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی

✶✶✶

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

✶✶✶

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی

✶✶✶

 

Last Comments :
Tags :
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Made By Farhan TempNO.7