حرف ع
✽✽✽
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
✽✽✽
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم
✽✽✽
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
✽✽✽
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
✽✽✽
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
✽✽✽
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
✽✽✽
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
✽✽✽
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
✽✽✽
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
✽✽✽
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زدهام تا هستم
✽✽✽
عافیت خواه خلایق باش تا از بهر خویش
در صف محشر لوای عافیت بر پا کنی
✽✽✽
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طرهی طرار دگر
✽✽✽
عاقبت خاک قدوم دگران خواهی شد
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
✽✽✽
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
✽✽✽
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
✽✽✽
عاقل چو به حاصل جهان در نگرد
خشک وتر آسمان به یک جو نخرد
✽✽✽
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
✽✽✽
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
✽✽✽
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
✽✽✽
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
✽✽✽
عالم ظهور جلوه یار است و جاهلان
در جستجوی یار به عالم دویده اند
✽✽✽
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
✽✽✽
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهرا مصلحت وقت در آن میبینی
✽✽✽
عجب علمی است علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
✽✽✽
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
✽✽✽
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
✽✽✽
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
✽✽✽
عدو را به کوچک نباید شمرد
که کوه کلان دیدم از سنگ خرد
✽✽✽
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
✽✽✽
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو
✽✽✽
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
✽✽✽
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده
به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست
✽✽✽
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
✽✽✽
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
✽✽✽
عزت آن یابد که چون پرگار در رفتار خویش
کوهسان بر پای عهد خویش پا بر جاستی
✽✽✽
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
✽✽✽
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
✽✽✽
عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
شیشه ماه ز طاق فلک انداختن است
✽✽✽
عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد
✽✽✽
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست
✽✽✽
عشق میورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
✽✽✽
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق
تو جمال کبریای تو حقیقت خدایی
✽✽✽
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
✽✽✽
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است
ور به سختی گذرد نیم نفس بسیار است
✽✽✽
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پیری برسی
✽✽✽
عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی
که وجودیست عطابخش کریم نفاع
✽✽✽
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
✽✽✽
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
✽✽✽
عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد
✽✽✽
عشقِ تو نهالِ حیرت آمد
وصلِ تو کمالِ حیرت آمد
✽✽✽
عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار
ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار
✽✽✽
عشقبازیّ و جوانیّ و شرابِ لَعلْ فام
مجلسِ اُنس و حریفِ همدم و شُربِ مدام
✽✽✽
عاشقِ رویِ جوانی خوشِ نوخاستهام
وز خدا دولتِ این غم به دعا خواستهام
✽✽✽
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی میزنم
دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم
✽✽✽
عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
روی و ریای خلق به یک سو نهادهایم
✽✽✽
عیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است الحمدلله
✽✽✽
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پیری برسی
✽✽✽
عقل اگر داند که دل در بندِ زُلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیرِ ما
✽✽✽
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
✽✽✽
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
✽✽✽
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است
می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است
✽✽✽
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
✽✽✽
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
من خود این پیدا همیگویم که پنهان گفتهاند
✽✽✽
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود
✽✽✽
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
✽✽✽
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
✽✽✽
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم
✽✽✽
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
✽✽✽
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست
✽✽✽
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
✽✽✽
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
گفتم می مینخورم پیش تو شاها
✽✽✽
عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را
✽✽✽
عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
لوح محفوظت شناسد یا ملایک بر سما
✽✽✽
عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
✽✽✽
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست
✽✽✽
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
هله چون مینزند ره ره او را کی زدست
✽✽✽
عاشقان را جست و جو از خویش نیست
در جهان جوینده جز او بیش نیست
✽✽✽
عاشقی و بیوفایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
✽✽✽
عشوه دشمن بخوردی عاقبت
سوی هجران عزم کردی عاقبت
✽✽✽
عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
سایه زلفین تو در دو جهان جای ماست
✽✽✽
عشق جز دولت و عنایت نیست
جز گشاد دل و هدایت نیست
✽✽✽
عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود
چونک جمال این بود رسم وفا چرا بود
✽✽✽
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد
✽✽✽
عاشق به سوی عاشق زنجیر همیدرد
دیوانه همیگردد تدبیر همیدرد
✽✽✽
عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد
ور نی مثل کودک تا کعب همیبازد
✽✽✽
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد
✽✽✽
عجب آن دلبر زیبا کجا شد
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد
✽✽✽
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند
✽✽✽
علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود
گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود
✽✽✽
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند
✽✽✽
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
زیرکان از پی سرمایه به بازار شدند
✽✽✽
عشق اکنون مهربانی میکند
جان جان امروز جانی میکند
✽✽✽
عمر بر اومید فردا میرود
غافلانه سوی غوغا میرود
✽✽✽
عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
در همه عالم چنین عشقی که دید
✽✽✽
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد
✽✽✽
عشق تو مست و کف زنانم کرد
مستم و بیخودم چه دانم کرد
✽✽✽
عاشقانی که باخبر میرند
پیش معشوق چون شکر میرند
✽✽✽
عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
✽✽✽
عشق را جان بیقرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
✽✽✽
عشق جانان مرا ز جان ببرید
جان به عشق اندرون ز خود برهید
✽✽✽
عشق مرا بر همگان برگزید
آمد و مستانه رخم را گزید
✽✽✽
عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار
گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار
✽✽✽
عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار
✽✽✽
عزم رفتن کردهای چون عمر شیرین یاد دار
کردهای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار
✽✽✽
عقل بند ره روان و عاشقانست ای پسر
بند بشکن ره عیان اندر عیانست ای پسر
✽✽✽
عشق را با گفت و با ایما چه کار
روح را با صورت اسما چه کار
✽✽✽
عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر
✽✽✽
عشق جانست عشق تو جانتر
لطف درمان وز تو درمانتر
✽✽✽
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
✽✽✽
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
✽✽✽
عقل آمد عاشقا خود را بپوش
وای ما ای وای ما از عقل و هوش
✽✽✽
عشق خامش طرفهتر یا نکتههای چنگ چنگ
آتش ساده عجبتر یا رخ من رنگ رنگ
✽✽✽
عاشقی و آنگهانی نام و ننگ
او نشاید عشق را ده سنگ سنگ
✽✽✽
عشوه دادستی که من در بیوفایی نیستم
بس کن آخر بس کن آخر روستایی نیستم
✽✽✽
عقل گوید که من او را به زبان بفریبم
عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم
✽✽✽
عاشقم از عاشقان نگریختم
وز مصاف ای پهلوان نگریختم
✽✽✽
عاشقی بر من پریشانت کنم
کم عمارت کن که ویرانت کنم
✽✽✽
عاقبت ای جان فزا نشکیفتم
خشم رفتم بیشما نشکیفتم
✽✽✽
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
✽✽✽
عاشق روی جان فزای توییم
رحمتی کن که در هوای توییم
✽✽✽
عشق تو آورد قدح پر ز بلای دل من
گفتم می می نخورم گفت برای دل من
✽✽✽
عشق است بر آسمان پریدن
صد پرده به هر نفس دریدن
✽✽✽
عقل از کف عشق خورد افیون
هش دار جنون عقل اکنون
✽✽✽
عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن
تا چهها در می دمد این عشق در سرنای تن
✽✽✽
عیشهاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان
وز شما کان شکر باد این جهان ای عاشقان
✽✽✽
عاشقان را مژدهای از سرفراز راستین
مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین
✽✽✽
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
✽✽✽
عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو
کم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنو
✽✽✽
عشق بین با عاشقان آمیخته
روح بین با خاکدان آمیخته
✽✽✽
عشق تو از بس کشش جان آمده
کشتگانت شاد و خندان آمده
✽✽✽
عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته
✽✽✽
عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی
عاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدی
✽✽✽
عارف گوینده اگر تا سحر صبر کنی
از جهت خسته دلان جان و نگهبان منی
✽✽✽
عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری
سلطان بچهای آخر تا چند اسیری
✽✽✽
عشق است دلاور و فدایی
تنهارو و فرد و یک قبایی
✽✽✽
عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی
وز برای امتحان بر نقد مردان آتشی
✽✽✽
عاقبت از عاشقان بگریختی
وز مصاف ای پهلوان بگریختی
✽✽✽
عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
نیکو نگر که منم آن را که مینگری
✽✽✽
عشق در کفر کرد اظهاری
بست ایمان ز ترس زناری
✽✽✽
عزیزی و کریم و لطف داری
ولیکن دور شو، چون هوشیاری
✽✽✽
عمریست مرا تیره و کاریست نه راست
محنت همه افزوده و راحت کم و کاست
✽✽✽
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
✽✽✽
عراقی بار دیگر توبه بشکست
ز جام عشق شد شیدا و سرمست
✽✽✽
عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
✽✽✽
عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
✽✽✽
عاشقی دانی چه باشد؟ بیدل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن
✽✽✽
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
✽✽✽
عشق ورسوایی دو یار همدم اند
پس چه ترسد عاشق ازرسوا شدن
عمر دو روز است و ندارد ارزش
آنچه گران است نیک وبد دارد ارزش
روز و شب روشن و تیره می گردد
کی می خندد و عالمی به حالش می گرید
عمر خوش کودکی بگذشت
ندانستم چه بودم کی شدم این چنان