حرف گ
✺✺✺
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود
✺✺✺
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
✺✺✺
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
✺✺✺
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
✺✺✺
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
✺✺✺
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش
✺✺✺
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
✺✺✺
گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
✺✺✺
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
✺✺✺
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی دلی سهل بود گر نبود بیدینی
✺✺✺
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
✺✺✺
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
✺✺✺
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
✺✺✺
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم
✺✺✺
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
✺✺✺
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
✺✺✺
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
✺✺✺
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
✺✺✺
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر
✺✺✺
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم
✺✺✺
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
✺✺✺
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
✺✺✺
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بیغش دارم
✺✺✺
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
✺✺✺
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
✺✺✺
گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد
یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
✺✺✺
گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
✺✺✺
گر تو خواهی کز طرقیت دم زنی
پای باید بر سر عالم زنی
✺✺✺
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
✺✺✺
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
✺✺✺
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
✺✺✺
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
✺✺✺
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
✺✺✺
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
✺✺✺
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
✺✺✺
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
✺✺✺
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
✺✺✺
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم
✺✺✺
گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا میشویم
✺✺✺
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
✺✺✺
گر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
✺✺✺
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
✺✺✺
گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
✺✺✺
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
✺✺✺
گر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالم است
روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو
✺✺✺
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
✺✺✺
گر چه دوریم به یاد تو قدح میگیریم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
✺✺✺
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
✺✺✺
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری
✺✺✺
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
✺✺✺
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
✺✺✺
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
✺✺✺
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب
✺✺✺
گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
✺✺✺
گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
✺✺✺
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
✺✺✺
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
✺✺✺
گوشم همه بر قولِ نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است
✺✺✺
گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت
✺✺✺
گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
✺✺✺
گل بی رخِ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
✺✺✺
گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد
✺✺✺
گر مِی فروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند
✺✺✺
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مَکُن به غیر که اینها خدا کند
✺✺✺
گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود
حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
✺✺✺
گر چه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود
✺✺✺
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟
پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟
✺✺✺
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
✺✺✺
گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
✺✺✺
گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راهِ دیگر آید
✺✺✺
گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
✺✺✺
گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید
✺✺✺
گفتم که نوشِ لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
✺✺✺
گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید
✺✺✺
گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
✺✺✺
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
✺✺✺
گر مساعد شَوَدَم دایرهٔ چرخِ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر
✺✺✺
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
✺✺✺
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
✺✺✺
گر دست دهد خاکِ کفِ پایِ نگارم
بر لوحِ بَصَر خطِّ غباری بنگارم
✺✺✺
گر قلبِ دلم را نَنَهد دوست عیاری
من نقدِ روان در دَمَش از دیده شمارم
✺✺✺
گر دست رَسَد در سرِ زُلفینِ تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگانِ تو بازم
✺✺✺
گر خلوتِ ما را شبی از رخ بِفُروزی
چون صبح بر آفاقِ جهان سر بِفَرازم
✺✺✺
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم
شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم
✺✺✺
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل مینوشم ز باغ عیش گل چینم
✺✺✺
گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
✺✺✺
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم
✺✺✺
گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم
✺✺✺
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتی نما و خاک رهیم
✺✺✺
گو غنیمت شمار صحبت ما
که تو در خواب و ما به دیده گهیم
✺✺✺
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
✺✺✺
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
✺✺✺
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
✺✺✺
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
✺✺✺
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
✺✺✺
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
✺✺✺
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
✺✺✺
گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
✺✺✺
گر صبر دل از تو هست و گر نیست
هم صبر که چاره دگر نیست
✺✺✺
گرد همه بوستان بگشتیم
بر هیچ درخت از این ثمر نیست
✺✺✺
گر جان طلبی فدای جانت
سهلست جواب امتحانت
✺✺✺
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
✺✺✺
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد
✺✺✺
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
✺✺✺
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
✺✺✺
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
✺✺✺
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
✺✺✺
گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
بلبلان را در سماع آوردهاند
✺✺✺
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
✺✺✺
گر همه عمر ندادهست کسی دل به خیال
چون بیاید به سر راه تو بیدل برود
✺✺✺
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش
✺✺✺
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
✺✺✺
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
✺✺✺
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
✺✺✺
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
✺✺✺
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
✺✺✺
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
✺✺✺
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
✺✺✺
گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم
به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم
✺✺✺
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
✺✺✺
گر تیغ برکشد که محبان همیزنم
اول کسی که لاف محبت زند منم
✺✺✺
گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست
گو سر قبول کن که به پایش درافکنم
✺✺✺
گر پیرهن به در کنم از شخص ناتوان
بینی که زیر جامه خیالیست یا تنم
✺✺✺
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
✺✺✺
گر خانه محقر است و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
✺✺✺
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
✺✺✺
گر غصه روزگار گویم
بس قصه بی شمار گویم
✺✺✺
گر متصور شدی با تو در آمیختن
حیف نبودی وجود در قدمت ریختن
✺✺✺
گواهی امین است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
✺✺✺
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
✺✺✺
گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت میفزایی
✺✺✺
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
✺✺✺
گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری
✺✺✺
گر به کنار آسمان چون تو برآید اختری
روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری
✺✺✺
گر چه تو بهتری و من از همه خلق کمتریظ
شاید اگر نظر کند محتشمی به چاکری
✺✺✺
گر کنم در سر وفات سری
سهل باشد زیان مختصری
✺✺✺
گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
✺✺✺
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی
✺✺✺
گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
ور زان که نهای مطرب گوینده شوی با ما
✺✺✺
گفتی که گزیدهای تو بر ما
هرگز نبدست این مفرما
✺✺✺
گستاخ مکن تو ناکسان را
در چشم میار این خسان را
✺✺✺
گر تو عودی سوی این مجمر بیا
ور برانندت ز بام از در بیا
✺✺✺
گوش من منتظر پیام تو را
جان به جان جسته یک سلام تو را
✺✺✺
گویم سخن شکرنباتت
یا قصه چشمه حیاتت
✺✺✺
گر جام سپهر زهرپیماست
آن در لب عاشقان چو حلواست
✺✺✺
گر مینکند لبم بیانت
سر میگوید به گوش جانت
✺✺✺
گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست
گر نه لطف او بود پس عیش را بنیاد چیست
✺✺✺
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
ور تو پنداری مرا بیتو قراری هست نیست
✺✺✺
گم شدن در گم شدن دین منست
نیستی در هست آیین منست
✺✺✺
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
✺✺✺
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
✺✺✺
گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند
صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند
✺✺✺
گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد
ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد
✺✺✺
گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد
گیرم که بپوشد رو بو را چه دوا دارد
✺✺✺
گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد
چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد
✺✺✺
گر یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
✺✺✺
گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد
✺✺✺
گل خندان که نخندد چه کند
علم از مشک نبندد چه کند
✺✺✺
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
✺✺✺
گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست
ور بر تن تو عمر لباسی چستست
✺✺✺
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
✺✺✺
گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف ، دل در آن نتوان بست
✺✺✺
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
✺✺✺
گردون ز زمین هیچ گلی برنارد
کش نشکند و هم به زمین نسپارد
✺✺✺
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
✺✺✺
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
✺✺✺
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
✺✺✺
گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زآنسان که بمیرند چنان برخیزند
✺✺✺
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
✺✺✺
گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
✺✺✺
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
✺✺✺
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟
✺✺✺
گهی درد تو درمان مینماید
گهی وصل تو هجران مینماید
✺✺✺
گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
✺✺✺
گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
✺✺✺
گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
✺✺✺
گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
✺✺✺
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی
نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
✺✺✺
گرنه سودای یار داشتمی
کی چنین ناله زار داشتمی؟
✺✺✺
گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی
برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی
✺✺✺
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
✺✺✺
گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
✺✺✺
گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیم آن مه بی مهر درآید
✺✺✺
گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام
شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
✺✺✺
گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
✺✺✺
گر نگهدار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد